علامه آیتالله شیخ محمد جواد مغنیه از فقها، مفسران و متفكران معاصر، در سال 1904م در روستای طیردبا از توابع جبل عامل لبنان چشم بر جهان گشود و در سال 1979م دیده از جهان فروبست. وی آثار متعددی در موضوعات مختلف اسلامی از قبیل: فقه، فلسفه، تفسیر، كلام و عقاید تألیف كرده است. دو مجموعه تفسیری وی به نام «التفسیر الكاشف» در هفت جلد و «التفسیر المبین» در یك جلد میباشد. شرایط پیچیده سیاسی و اجتماعی لبنان در عصر حاضر، باعث شد که این مفسر قرآن، علاوه بر رویارویی با مسائل مختلف محیط پیرامون، در هنگام نگارش آثار خود، رویکردهای متعدد اجتماعی و سیاسی را با هدف و جهتگیری اقناعی و تقریبی، در نظر داشته و در نوشتههایش اتخاذ نماید. در این پژوهش با توجه به شرایط حال حاضر جامعه اسلامی و نیاز امت اسلامی به وحدت و یکپارچگی، دو رویکرد سیاسی و تقریبی علامه مغنیه در آثار وی، با توجه ویژه به تفسیر الکاشف، مورد بررسی قرار گرفته است.
سیاست یكی از شاخههای مهمّ مسائل اجتماعی است كه در تفسیر الكاشف، بخش فراوانی را به خود اختصاص داده است. علت فراوانی نكات سیاسی در تفسیر الكاشف را میتوان در شرایط ویژه سیاسی لبنان و کشورهای همجوار جستجو كرد. اشغال فلسطین (در سال1948م ) و اشغال بخشهای وسیعی از سرزمینهای عربی (در سال1967م) توسط رژیم صهیونیستی، اشغال جنوب لبنان (در سال 1978م) به دست همان رژیم غاصب، نفوذ استعمار بیگانه و شعلهورشدن آتش جنگهای داخلی لبنان (در سال 1975م)، از مهمترین عوامل سیاسی تأثیرگذار بر حیات جامعه لبنان و دیگر كشورهای اسلامی منطقه بود كه آزادیخواهانی همچون علامه مغنیه را واداشت تا در جایجای آثار خود، به ویژه تفسیر قرآن، سخن بگویند و مسلمانان را به اتحاد كلمه و مبارزه با دشمنان و دفاع از کیان اسلام و ممالك اسلامی فرابخوانند. اندیشههای سیاسی مغنیه[1] در تفسیر الكاشف و دیگر آثار وی را میتوان در بخشهای زیر خلاصه كرد:
همانطور كه اشاره شد، رژیم صهیونیستی در سالهای 1948م و 1967م فلسطین و بخشهـای وسیعی از سرزمینهای اسلامی_ عربی را به اشغـال خود در آورد. این وقایع، جراحت عمیقی بر قلب آزادیخواهانی چون مغنیه باقی گذاشت؛ بهطوری كه خود در این مورد میگوید:
«برای تاریخ خواهم نوشت كه این روز بدیمن چنان زخمی بر دل من گذاشت كه حتی مرگ هم نمیتواند آن را التیام بخشد و این جراحت به همراه جسد من به قبر وارد میشود و وقتی جسم من به خاك تبدیل شود، اگر بر قبر من گیاهی بروید و حیوانی از آن گیاه بخورد، میترسم جراحت قلبی من در او هم اثر بگذارد و این جراحت را تنها یك چیز بهبود میبخشد، آن هم محو شدن تمامی آثار ایالات متحده آمریكا از صحنه وجود است كه به وسیله اسرائیل با ما جنگید».[2]
آثار این زخم عمیق را به خوبی میتوان در نوشتههای او مشاهده كرد به طوریكه تقریباً میتوان گفت آن مرحوم در تفسیر همه آیاتی كه به بنیاسرائیل مربوط میشود، به نكوهش صهیونیستها پرداخته است. سخنان او در مذمت این رژیم، آنقدر زیاد است كه فرزندش عبدالحسین، این نظرات پدر را از تفسیر الكاشف جمعآوری كرده و در كتابی با عنوان «اسرائیلیات القرآن» به نام پدر به چاپ رسانده است.
اكنون نمونههایی از دیدگاههای مغنیه را در مورد اسرائیل و به خصوص تجاوز آن رژیم به فلسطین و جنوب لبنان از تفسیر الكاشف و دیگر آثار وی نقل میكنیم:
در تفسیر آیه «وَ لاتُلْقُوا بِأیدِیكُمْ إِلَی التَّهْلُكَه وَ أحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»[3] نقل میكند كه بعضی گفتهاند منظور این است كه خودتان را با ترك جهاد دشمنان دین و ... به هلاكت و نابودی نیفكنید، سپس میگوید: «این چیزی است كه به تجربه ثابت شده و نمونه آن اشغال فلسطین در سال 1948م است كه در اثر كوتاهی مسلمانان در امر جهاد پیش آمد و پس از آن هم سكوت بیست ساله مسلمانان باعث شد كه رژیم اشغالگر صهیونیستی به منطقه سینا و قسمت غربی اردن حمله كند و با كمك آمریكا، انگلیس و آلمان، ضمن اشغال آن مناطق، مردان را كشته، زنان و بچهها را آواره نماید».[4]
و در تفسیر آیه « أولئِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ»[5] پس از نقل مطالبی در مورد یهود میگوید: «اكنون این كلمات را در ماه حزیران (ژانویه) سال 1967م مینویسم؛ ماه بدیمنی كه در آن، اسرائیلیها به كمك آمریكا و انگلیس بر قسمتهایی از سرزمینهای عربی چیره شدند و ضمن اخراج ساكنان آن مناطق و آواره كردن بیش از 250 هزار نفر، هزاران زن و مرد و كودك را با بمبهای ناپالم سوزاندند».[6]
علامه مغنیه در كتاب «مِن هنا و هناك» نیز با اشاره به واقعه 5 حزیران (ژانویه)، یعنی اشغال بخش وسیعی از سرزمینهای اسلامی توسط اسرائیل، این واقعه را به جنگ احزاب در صدر اسلام تشبیه میكند[7] و در جاهای دیگر به مناسبتهای مختلف، پرده از جنایات آمریكا و اسرائیل بر میدارد.[8]
مسأله دیگری كه ذهن مغنیه را به شدّت مشغول ساخته، آمریكا و سیاستهای استعماری و توسعهطلبانه آن بوده است؛ بهطوری كه او حتّی اسرائیل را زاییده نقشههای استعماری آمریكا و انگلیس میداند[9]و در بعضی از كتابهایش استعمار را خطر اصلی معرفی[10]و سیاستهای استعماری و توسعهطلبانه آمریكا را در اقصی نقاط جهان به خصوص در جنگ با مردم ویتنام محكوم میكند.[11]
آتش جنگهای داخلی لبنان در سال 1975م افروخته شد و انسانهای زیادی را به كـام مرگ فرستاد.[12] علامه مغنیه از زمان آغـاز این جنگها با مقـالات و سخنرانیهای فراوان، برای پایان دادن بـه این جنگ خانمانسوز تلاش كرد؛ اما پس از شش ماه تلاش مستمر و عدم موفقیت در این راه بالاخره مجبور شد به شهر نجف مهاجرت نماید.[13]
آیتالله مغنیه در آثار خود، علاوه بر محكوم كردن سیاستهای آمریكا و اسرائیل و اعمال جنایتكارانه ایشان، در حد توان سعی میكرد مسلمانان را به جهاد و مبارزه بر علیه ایشان تشویق نماید.[14] او در این مسیر، حتی از مردم دیگر كشورهای اسلامی برای كمك رساندن به مردم فلسطین و لبنان دعوت میكرد و یاری مسلمانان فلسطین را بر همه واجب میدانست.[15] مسأله جهاد آنقدر در نظر مغنیه اهمیت داشت كه در بعضی از كتابهای خود،[16] فصلی به عنوان جهاد اختصاص داده و در آن در مورد ضرورت جهاد، اقسام جهاد و میادین جنگ، سخن گفته است.
برای نشان دادن میزان اهمیت جهاد و مبارزه بر علیه دشمنان در نزد مغنیه به این سخن وی اكتفا میكنیم كه میگوید: «بدون مبارزه، هیچ اسلامی صحیح نیست و بدون فداكاری و جانبازی هیچ ایمانی كامل نیست. ای مسلمانان به حج بروید، نماز بخوانید و روزه بگیرید اما بدانید تا زمانی كه در مقابل دشمن خدا و دشمن خودتان خوار و ذلیل هستید، خداوند از شما نمیپذیرد و هرگز هم نخواهد پذیرفت».[17]
علامه مغنیه به مناسبتهای مختلف، ضمن حمایت از جنبشهای آزادیخواه، خود را در كنار ایشان احساس كرده و از عملیات شهادتطلبانه فدائیان تجلیل و تقدیر نموده و كار ایشان را ستوده است؛ به عنوان مثال در تفسیر آیات 45 تا 49 سوره انفال در بحثی با عنوان «هل الفدائیون مخربون» ضمن ستایش از كار فداییانی كه دست به عملیات شهادتطلبانه میزنند، به یكی از روحانیون كه فداییان را خرابكار معرفی كرده بود، اعتراض میكند و او را از عوامل اسرائیل میشمارد.[18]
همچنین وی در كتاب «من ذا و ذاك» در مورد جنبشهای میهنی میگوید: «ما با هر حركتی كه برای برپایی یك زندگی سعادتمند - كه در آن انسان از نادانی، فقر و بردگی، آزاد باشد و عقل و اندیشه در آن استقلال یابد و هر كس احساس كند كه آقای خودش است- تلاش کند، همراه هستیم.»[19] او در عمل به این عقیده است كه كتابی به نام «الخمینی و الدوله الاسلامیه»[20] در تأیید امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ایران نگاشت.
همواره یکی از دغدغههای اساسی علامه مغنیه، تفرقه مسلمانان و دوری ایشان از یکدیگر بوده است. تلاش این مفسر بزرگ در كاهش فاصله شیعه و سنی و نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر، قابل ملاحظه و چشمگیر است. اهتمام وی در نزدیک کردن شیعه و سنی به یکدیگر در تفسیر الکاشف نیز به خوبی هویداست؛ به عنوان مثال در تفسیر آیه «وَ قَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَی لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَی شَیءٍ»[21]با ذکر مطلبی با عنوان «مسلمانان هم یکدیگر را تکفیر میکنند» مینویسد: «وقتی یهودیان در حکم یك طایفه هستند، پس سزاوار است که شیعه وسنی هم یک طایفه حقیقی و واقعی باشند؛ چرا که کتابشان قرآن یكی است و پیامبرشان محمد(ص) یکی است ... بنابر این چطور در بین این دو گروه، برادران دینی یكدیگر را تکفیر میکنند ... وضع این افراد از یهود و نصاری بدتر است ... چگونه مسلمان، برادر مسلمانش را تکفیر میکند و حال آنکه قرآن تلاوت میکند... .»[22] و در جای دیگر به مناسبت بحثی در مورد قبله، همه مسلمانان را به اصولی همچون ایمان به خدا و کتابش و ایمان به پیامبر و سنتش و نماز به سوی قبله واحد، معتقد دانسته و میگوید: «هر کس تکفیر کند کسی را که به سوی قبله نماز میخواند و او را از شمار مسلمانان خارج گرداند، مسلماً نیروی اسلام را تضعیف کرده و خواسته یا ناخواسته، به وحدت کلمه مسلمانان ضربه زده و دشمنان دین را علیه دین یاری نموده است».[23]
و در تفسیر آیـه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْـلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لاتَفَرَّقُوا»[24] منظور از حبل را، اسلام دانسته، میگوید: «معنی کل آیه این است که مسلمانان تا زمانی که پیرو یک دین، یک پیامبر و یک کتاباند، باید با رعایت این ارتباط دینی ـ که از ارتباط نَسَبی قویتر است ـ بر آن مواظبت كنند ... و به دستهها و گروهها متفرق نشوند».[25]
و در جای دیگر در تفسیر آیه «وَ الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أنْزِلَ إِلَیکَ»[26] از ابوحیان اندلسی، زمخشری، شیخ مراغی، بیضاوی و دیگران از اهل سنت نقل میكند كه ایشان گفتهاند: منظور از «الذین آتیناهم الکتاب» گروهی از یهود و نصاری هستند كه به محمد(ص) ایمان آوردهاند و از قول طبرسی، نقل میكند كه منظور، اصحاب پیامبر(ص) هستند. سپس در ادامه میگوید : «بسیاری از علمای اهل سنت، این آیه را به آن دسته از اهل كتاب كه اسلام آوردهاند تفسیر كردهاند در حالی كه شیعه امامیه، آن را به صحابه پیامبر اكرم(ص) تفسیر كردهاند و اگر میخواستند به مقام صحابه، اهانت كنند، شیخ و بزرگ ایشان طبرسی، در تفسیر این آیه، رویكردی غیر از این داشت... .»[27]
همچنین در بحثی با عنوان «الشیعة الامامیة والصحابة» اذعان میکند که: «بعضی از مزدوران و نادانان عادت کردهاند که با دروغ بستن بر شیعه و تهمت زدن به ایشان، بین مسلمانان فتنه برپا کنند و باعث از بین رفتن وحدت کلمه در میان ایشان شوند. یکی از روشهایشان این است که میگویند: شیعیان به مقام صحابه اهانت میكنند و علی را خدا میدانند و قائل به تحریف قرآن هستند»، سپس در ادامه، شبهات وارد شده را پاسخ میگوید.[28]
در دیگر آثار علامه مغنیه هم، تلاش برای نزدیک کردن شیعه و سنی به همدیگر به چشم میخورد؛ به عنوان مثال درکتاب «فی ظلال الصحیفة السجادیة» در بحثی با عنوان دوستی پیامبر(ص)، ضمن اشاره به پراکندگی کلمه مسلمانان، ایشان را به وحدت و دفاع از کیان اسلام فراخوانده، میگوید: «امروزه مسلمانان بیش از هر زمان دیگر از مال و ثروت و افراد فراوان برخوردارند؛ اما متاسفانه طعمه شکارچیان و غنیمت طمعکاران شدهاند؛ حتی برای]موجود بیارزشی چون[ اسرائیل... و اگر ما از روی حقیقت و راستی، خدا و پیامبر را دوست میداشتیم، برای بازگرداندن كلمه اسلام و دفاع از حقوق مسلمانان و کرامت ایشان، این دوستی را بر یك احساس مشترك و كلمه واحده جمع میكردیم».[29]
در دیگر كتابش با نام «من هنا وهناک» نیز میگوید: «کلمه لا إله إلا الله محمد رسول الله، مسلمانان را در یک گروه قرار داده است. بنابر این هیچ جدایی بین شیعه وسنی وجود ندارد و هرکدام برگردن دیگری حق دارد و هرکس این حقوق را کوچک شمارد، کلمه اسلام و دعوت قرآن را کوچک شمرده؛ و هر کس گوینده شهادتین را برادر خود نداند، خواه ناخواه به نامسلمانی خود اعتراف كرده و بویی از اسلام نبرده است.»[30]
از مجموع مطالب گفته شده میتوان نتیجه گرفت که:
* علامه مغنیه از شرایط سیاسی و اجتماعی لبنان و جهان اسلام تأثیر پذیرفته است.
* اشغال فلسطین و بخشی از لبنان و سرزمینهای اسلامی توسط اسرائیل موجب جهتگیری شدید او در برابر اسرائیل و فراخوانی مسلمانان برای مقابله با آن شده است.
* دامن زدن به اختلافات مذهبی و به خصوص اختلاف شیعه و سنی توسط فتنه جویان، او را به اتخاذ رویکردی تقریبی در آثار خود واداشته و بر این اساس در تالیفات خود از امت اسلامی خواسته است تا حول محورهای اساسی اسلام یعنی توحید، نبوت و قرآن به وحدت کلمه دست یابند.
[1] . در این مورد كتابی به نام «اندیشههای سیاسی مغنیه» به فارسی تألیف شده است كه در آن نظرات سیاسی مغنیه از كتابهای من ذا و ذاك، صفحات لوقت الفراغ و تجارب محمد جواد مغنیه جمع آوری و توسط مؤلف، یعنی آقای لطیف راشدی به فارسی ترجمه شده است.
[2] . محمد جواد مغنیه، التجارب، ص398.
[3] . بقره: 196.
[4] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج1، صص301 و 302.
[5] . بقره: 175.
[6] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج1، ص268.
[7] . همو، من هنا و هناك، صص43 و 45.
[8] . همان .
[9] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج2، ص325؛ ج4، ص288 و همو، مذاهب و مصطلحات فلسفیة، ص86.
[10] . همو، الاسلام مع الحیاة، ص170 و همو، من ذا و ذاك، ص10.
[11] . همو، التفسیر الكاشف، ج3، ص164؛ ج4، ص304؛ همو، من ذا وذاك، همان، صص25 و 44 و همو، فی ظلال نهج البلاغة، ج2، ص103.
[12] . همو، فلسفة الاخلاق فی الاسلام، ص7.
[13] . همان .
[14] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج1، ص325 و همو، صفحات لوقت الفراغ، ص38.
[15] . همو، التفسیر الكاشف، همان، ج2، ص422 و ج4، ص47.
[16] . مانند كتاب الخمینی و الدولة الاسلامیة، چاپ اول، 1979م، دار العلم للملایین، بیروت، صص163 ـ 174.
[17] . محمد جواد مغنیه، فی ظلال نهج البلاغة، ج2، ص161.
[18] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج3، ص492.
[19] . همو، من ذا و ذاك، ص14.
[20] . این كتاب در نخستین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران كه با آخرین سال زندگی مغنیه مصادف بود توسط آن مرحوم به رشته تحریر درآمد.
[21] . بقره:113.
[22] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج1، ص180.
[23] . همان، ص231.
[24] . آل عمران: 103.
[25] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج2، ص122.
[26] . رعد:36.
[27] . محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج4، ص412 .
[28] . همان .
[29] . محمد جواد مغنیه، فی ظلال الصحیفة السجادیة، ص101.
[30] . محمد جواد مغنیه، من هنا و هناک، ص38. ( او این مطالب را در یکی از سخنرانیهای خود پیرامون شخصیت امام علی(ع)، نقل كرده است).